سرعین یک مادر است

سرعین یک مادر است


سرعین یک مادر است. در سرمایی که اطرافش را فرا گرفته دامان گرمش را گسترده و تن خسته ات را(فرقی نمیکند از کجا آمده باشی) تحویل میگیرد... تیمار میکند زنده میکند و بعد قبراق و زنده به خودت پس ات میدهد..
خسته رسیده ای... مثل من 12-15 ساعت رانندگی کرده ای تا از اصفهان برسی سرعین... این آنای خونگرم سرت را بدامن میگیرد. جای ات میدهد در یکی از ده‌ها هتل خوب و زیبایش با قیمتی واقعا (واقعا) مناسب و با انصاف.
میخوابی و خواب شیرینی میبینی... انگار که چارلی شده ای در کارخانه شکلات سازی... و بیدار میشوی.
به دنبال تعبیرت از این خواب، بدنبال صبحانه ای.... که تعبیر میشود: به همین سرعت!
سرشیر سرعین را با عسل نوش کن تا جریانش را در رگهایت حس کنی... نان فطیر را که میجوی با دندانهایت بافت تردش را حس کن و بعد چای پر رنگ و دل چسب را...
بزن بیرون. تو الان حامل یک بمب انفجاری هستی توی معده ات... چرخی بزن.. حوله و مایو بخر از میان کهکشانی از رنگهای آویزان از سردر مغازه‌ها و به لهجه ترکی قشنگشان گوش کن... حرف بزن و بگذار با همان لهجه با تو حرف بزنند....
و حالا برو در دل این دنیای گرم پر بخار... انگار هری پاتر باشی و دنیای عجیب جادو.... به خدا جادو میشوی... دل بده فقط !
خوب که پختی! می‌زنی بیرون. ماساژ هم خوب است تا استخوانهایت هم نرم شود. بقایایت را بریز توی یک کیسه پلاستیکی و بزن بیرون. اگر دوساعتی توی آب بوده باشی طبیعتا باید دوباره گرسنه شده باشی... آنا برایت ناهار خوبی آماده دارد. شک نکن. کباب بخور... اینجا تنها جایی است که کوبیده نخوردن جزو گناهان کبیره است که با هفتاد روز کباب خوردن هم جبران نمی‌شود... بخور لذت ببر و به دیگران هم لذت ببخش...چه بگویم که به شکمبارگی متهم نشوم. دهان می‌بندم و سکوت میکنم (هوومممم... چنجه... ممممممم دیزی..... ممممم برگه قیصی..... گردو....)
آخیش...
من یک شکمو هستم و سرعین من این را میداند.

آران شجاعلو

آران شجاعلو جمعه 2 تیر 96 - 02:35

عالی.کاش عکس هم میذاشتید

مطالب بیشتر
[username]

[username] [shamsidatetime]

[postbody]